شهید مِنا، ملا امین باوی

بعد از اجرایشان پیش رهبری و قطعی شدن سفر حج شان، دیگر روی زمین بند نبودن. ثانیه شماری می کردن تا پاشون به مکه و مدینه برسه. امین توی سفر حج هم، آدمی نبود که فقط کار خودش رو بکنه.  توی مسجد الحرام و مسجد النبی  این طور نبود که سرش توی لاک خودش باشه. با آن صورت سبزه و آن عرق چین و دشداشه سفیدی که بر سر و تن می کرد، قیافه اش بیشتر به حجاج عرب کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس می خورد. عربی هم که بلد بود. می رفت می نشست  بغل دست حجاج آفریقایی و اردنی و عمانی و تونسی و حتی اندونزیایی و هر کس دیگری که عربی می دانست و با آنها سلام و احوالپرسی می کرد و بدون اینکه بگوید خودش شیعه است یا از ایران آمده، به همان اندازه‌ای که مطالعه داشت درباره مکتب اهل بیت(ع) با آنها صحبت می کرد.

اول صبح از مشعر بیرون زدن و بعد از یکی دو ساعت خسته و تشنه و گرسنه رسیدن به چادرهای منا. این آخرین چیزیه که دوستان و همراهان امین در منا از او یادشون مونده. راه افتادن سمت جمرات. تا وسطهای خیابان 204 رفتن. بعد از اون دیگه کسی یادش نیست. هیچ کس دقیقا نمی دونه که چه بلایی سر امین اومده. با پیراهن سفید در فرودگاه با زن و بچه هایش خداحافظی کرد و با کفن سفید برگشت آبادان.

 

 

تاریخ ولادت :1362

تاریخ شهادت:1394/15/2