شهیدان باقری

 

هشت تا برادر و خواهر بودیم . پدرم خیلی اهل رعایت حلال و حرام بود . کارگر بود و از حقوقش چیزی باقی نمی موند تا خمس برش واجب بشه، اما اگر مقداری از حقوقش باقی می موند ، قبل از گذاشتن در بانک، خمسش رو می داد.

بعد از بازنشستگی، مدتی به کویت رفت . مدتی هم در بازار فیاضی آبادان مغازه داشت . موقع وزن کردن جنس همیشه مقداری اضافه تر می گذاشت . وقتی خانواده به او گفتن که حالا کم نمی گذاری ، چرا زیادتر جنس می گذاری ؟ می گفت : من میترسم خدایی نکرده گاهی کم و زیاد بشهیا ترازو کم نشان بده و من هم متوجه نباشم و بعد پیش خدا مسئولم و اون دنیا باید جواب بدم. یکبار توی راه مقداری پول پیدا کرده بود. این پول را تا یک سال نگه داشت تا صاحبش پیدا بشه . وقتی صاحبش پیدا نشد ، پول را از طرف صاحبش داد به مسجد برای ساختن مسجد.

 

تاریخ ولادت:-

تاریخ شهادت:-